سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در غبار عشق( اشعار و متن های ادبی من )
 
قالب وبلاگ

آخرین کتابی که خواندم ، رمان  جالب « گذر از رنجها » نوشته ی آلکسی تولستوی با ترجمه ی سروژاستپانیان می باشد که در سه جلد توسط انتشارات توس در سال 1380 به چاپ رسیده است ، جلد اول با عنوان « دو خواهر » ، جلد دوم با عنوان « سال هجده » و جلد سوم با عنوان « صبح تیره » ، این کتاب همانطور که از عنوان جلد اول مشخص است با سرگذشت دو خواهر به نامهای « کاتیا » و « داشا » که در زمان تزار در مسکو زندگی می کنند ، شروع می شود و با بررسی انقلاب روسیه و جنگهای آن ، سقوط تزار ، حضور بیگانگان در روسیه ، جانفشانیهای روسها در جنگها ، سختیها و ویرانیها ،  نبردهای سفیدها و سرخ ها و .... ادامه می یابد ، در این میان زندگی این دو خواهر ، عشقهایشان ، شوهرانشان که روشچین شوهر کاتیا  افسر ارتش سفیدهاست و تلگین شوهر داشا  فرمانده هنگ ارتش سرخها ، جدا افتادن خواهران از هم و از شوهرانشان ، جدا شدن روشچین از ارتش سفیدها و پیوستنش به ارتش سرخها ، خدمت کاتیا بعنوان پرستار و راه اندازی گروه تاتر بوسیله داشا و ... انتخاب تلگین بعنوان فرمانده تیپی که روشچین مسئول ستاد آن تیپ می باشد و بلاخره پیروزی بلشویکها و جمع شدن این خانواده دور هم و به اصطلاح پایان رنجها ، به پایان می رسد ، نویسنده ضمن بررسی انقلاب و جنگ روسیه به نکات جالبی در باره جنگ و زندگی در جنگ و ادبیات و فلسفه و ... نیز اشاره می نماید از جمله : « بیش از بیست وچهار میلیون نفر بسیج شده و در خدمت ارتش قرار گرفته بودند ... تابستان آن سال مسکو به نحو چشم گیری خلوت شده بود ، جنگ مردان را طوری مکیده بود که تلنبه آب را . ( گذر از رنجها 1 ص 282) » « حیف که پسر ندارم و الا روی سینه اش داغ می زدم : یادت نره که خوشبختی ات را به کی مدیونی و استخوانهای کی روی علفهای سبز ، سفیدی می زنه ، ( گذر از رنجها 3 ص 365) « حالا که مادرت تو را زائیده و جیغت را به روی این دنیا زده ای وظیفه ی دیگری نداری جز اینکه به خاطر حقیقت بجنگی » ( گذر از رنجها 3ص 388)

« در سه آب غوطه خورده ایم ،

در سه خون غسل کرده ایم ،

در سه تیزاب جوشیده ایم ،

کیست پاکیزه تر از ما ؟! » ( گذر از رنجها 2ص 5)

لازم به یادآوری است آلکسی تولستوی یکی از نزدیکان لئون تولستوی نویسنده ی کتاب« جنگ و صلح »می باشد.  

 


[ پنج شنبه 94/3/28 ] [ 11:43 عصر ] [ حسین میرزابیگی ] [ نظرات () ]

 

ز هجرش در تب و بی تاب بـــودم            

فرو افتاده در گــــــرداب بــــــــودم

از این انـــــدوه  میمیرم که دیشب      

بـه خوابــم آمــد و در خواب بـــودم!

 


[ پنج شنبه 94/3/28 ] [ 10:36 عصر ] [ حسین میرزابیگی ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 45460