در غبار عشق( اشعار و متن های ادبی من ) | ||
بزن تاری که مو *تو **داروم امشو غم کهنه ، غم نو داروم امشو غم کهنه ، غم نو دوری از او غمش را مثل هر شو***داروم امشو * من ** تب *** شب [ یکشنبه 98/9/24 ] [ 9:22 صبح ] [ حسین میرزابیگی ]
[ نظرات () ]
فتنه بر روی زمین است بیا دل عشاق غمین است بیا غم ما زحمت خویش و غم تو رنج بشر حال این نسل چنین است بیا با که گویم ز غم دوری تو با دل خویش که حزین است بیا آهوی وحشی من در پی تو گرگ فتنه به کمین است بیا آدمی گم شده است در پی خود لحظه های واپسین است بیا گر نیایی به کدام سوی رویم همه سو ظلمت و کین است بیا آسمان تیره و تار است بیا فتنه بر روی زمین است بیا رهبرم منتظر مقدم تو رهبر من که امین است بیا [ جمعه 98/9/22 ] [ 11:5 صبح ] [ حسین میرزابیگی ]
[ نظرات () ]
هی نشانم می دهی یک جلوه و هی می روی من نمی دانم که کی می آیی و کی می روی گشته ای موسیقی ی جانسوز بی فردائیم با نوا می آیی و با ناله ی نی می روی [ پنج شنبه 98/9/21 ] [ 6:55 عصر ] [ حسین میرزابیگی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |